این چند وقته کلی چیزا تو مغزم پر پر میزد که بنویسمشون.دلم میخواست بشینم یه گوشه و تمام ایده هامو منظم کنم و بنویسم.امروز بیشتر از هر روز دلم میخواد.ولی متاسفانه جمعه است و داداش خیلی فضولم خونس و نمیتونم بشینم و با خیال راحت بنویسم.دلم میخواست لپ تاپو بر میداشتم و میرفتم یه کافه ساکت و خلوت یه مدت زیادی تنها میموندم و مینوشتم.ولی خب مشکل اول اینه که صد نفرمیپرسن کجا میری با کی میری کی میای تنهایی ماهم میایم چرا تنها میری واز اون طرفم نمیدونم این کافه چی ها چشونه تو شهر زادگاه صدای اهنگشونو انقدر بلند میکنن که ادم نفهمه چه غلطی داره میکنه

پی نوشت:بالاحره دانشگاه اعلام کرد فردا بریم برای ثبت نام


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها