چند سالی هست که دیگه برام مهم نیست خیلی که اطرافیانم بگن اخلاقم بده.خب من تقریبا از وقتی که بچه بودم کم و بیش میشنیدم که بهم میگفتن بداخلاقم و بهتره اخلاقمو درست کنمِِ.ولی بعد ها سعی کردم با خودم کنار بیام و خودمو با این اخلاق بدم بپذیرم.کم کم سعی کردم خودمو جای طرف مقابلم بذارم و قبول کنم که بعضی رفتارام بدنولی خب ادم یه سری چیزا رو نمیتونه عوض کنه.مثلا من ادم فول استرسی هستم و همین خیلی باعث میشه کم حوصله و کم طاقت باشم یا خیلی حرص بخورمخب ذاتمه نمیتونم عوضش کنم که.یعنی سعی کردم ولیخب خیلیش عوض نشد

خیلیم ادم حسودی هستم.مثلا یه کسی به یه جایی برسه که میدونم حقش نیس خیلی حرص میخورم.حقشم باشه و ولی من با همون تلاش به همون جا نرسم بازم خیلی حرص میخورم.ولی خب حسودیم این شکلیه که مثلا تو اینستا اکسپتش نمیکنم.یا مثلا عکساشو لایک نمیکنم .کلا خودم با خودم حسودی میکنم و طرفم تا حالا پیش نیومده بفهمه و هیچ وقتم به کسی اسیبی نرسوندم ولی خب ممکنه تو دلم فحشش بدم.مثلا تو کوچمون یه ماشین بی ام و هست من هروقت میبینمش فحشش میدم تو دلم

یه چیز جالب دیگه هم اینکه من عشق میکنم به ادمای بزرگتر از خودم بگم پسرم یا دخترم.مخصوصا اگه مریضم باشنذوق مرگ میشم به یه ادم سی یا چهل ساله بگم دخترم یا پسرم.دقیقا همون قدری که وقتی بچه ای میاد پیشم باهاش بچگونه حرف میزنم

اینکه من ادم خوبی هستم یا بدی رو نمیدونم شایدم میدونم ولی خیلی جاهاشو نمیتونم عوض کنم.ولی سعی میکنم ادم ها رو دوست داشته باشم.خواستم بهتون بگم منو همینجوری دوسم داشته باشین.با همین اخلاق سگم.سگا هم گاهی گناه دارن خب.باید بغلشون کرد و دوستشون داشت

راستی نگفته بودم تو ترکم برای عادت بغلی بودن و وابسته بودنم.دارم سعی میکنم تنهاییاز پس خودم بر بیام و با ترسهام مقابله کنم.نزدیک ترینش همین سفر تهران.چون من واقعا از تهران میترسم


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها